شعر و ادب
بهترين ها را براي شما انتخاب كرده ايم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود


در یخچال را باز می کند

عرق شرم ...

بر پیشانی پدر می نشیند


پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد
 
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
 

 



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 194
بازدید دیروز : 396
بازدید هفته : 194
بازدید ماه : 1321
بازدید کل : 62132
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 176
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم